در حال بارگذاری ...
منتقد تئاتر یزد:

نمایش «آدم ها گوشت گرگ نمی خورند» از لحاظ ساختاری به یک نمایش تمثیلی نزدیک شده است

محد محمد سیفی داستان نویس، نمایش نامه نویس و منتقد تئاتر یزد، دانش اموخته فرهگ سرای نیاوران است که عضویت در شورای انجمن نمایش، عضویت در شورای صدور پروانه نمایش، بازبینی و داوری جشنواره ای گوناگون را نیز در کارنامه هنری خود دارد؛ محمد سیفی برای نمایش «آدم ها گوشت گرگ نمی خورند» با کارگردانی محمدرضا (مهدی) زبرجدی نقدی نوشته که در ادامه می خوانید.

به گزارش تئاتر یزد؛ نمایش «آدم ها گوشت گرگ نمی خورند» نوشته کرامت یزدانی و با کارگردانی محمدرضا (مهدی) زبرجدی از 10 اردی بهشت 97 در سالن اصلی مجموعه تالار هنر یزد روی صحنه است و اجرای آن تا پایان خرداد نیز ادامه خواهد داشت.

نقد محمد محمد سیفی بر این نمایش را بخوانید:

 اگر به نمایش «آدمها گوشت گرگ نمی خورند» از وجه تمثیلی بنگریم؛ همچنان که در آثار مولوی شاهد آن هستیم، نمایش مذکور علاوه بر نوآوری در شیوه بیان؛ نمایان گر یک اندیشه و جهان بینی خاص است. در آثار تمثیلی، اثر نهایی بر ماهیت دو بعدی تمثیل، یکی روساخت روایی است؛ یعنی آنچه از  ظاهر داستان بر می آید و دیگری ژرف ساخت فکری است که در درون اثر وبه شکلی نامحسوس تنها با اندیشیدن و تحلیل چند باره متن قابل رویت است.

در نمایش «آدمها گوشت گرگ نمی خورند» نیز مخاطب با یک پوسته ظاهری رو به رو است؛ از برخورد حیوانات در جنگل و رویارویی اکثریت با گرگی تنها و توسل همین اکثریت به قانونِ دام ودد! تا وقوع حوادثی جذاب در دلِ یک داستان معمایی! اما آنچه در زیر این پوسته ظاهری در جریان است، دربرگیرنده فلسفه و جهان بینی نویسنده متن است که در اجرای نمایش تبلور می یابد.

 

پس اگر نمایش «آدمها گوشت گرگ نمی خورند» را در رده آثار تمثیلی قرار بدهیم؛ معنای ظاهری آن، که خودِ قصه است از قراردادی میان حیوانات وآدمیان حکایت می کند! قراردادی که شاخصترینِ بند آن، پرهیز از خوردن گوشت، توسط حیوانات است! قراردادی که مورد قبول گرگ قرار نمی گیرد و وی با احمقانه خواندن این قرارداد به بهانه انتقام از قاتلِ همسرش در شب عروسی میمون و روباه، همگی را به مبارزه ای فرا می خواند که تنها بازنده اش خود اوست! اما معنای استعاری نمایش که می تواند از زوایای دید گوناگون مورد تحلیل وقضاوت قرار بگیرد در یک محدوده و دایره خاص فلسفی و سیاسی قرار نمی گیرد و شاید یکی از دلائل جذابیت نمایش، همین عدم محدودیت برای اندیشیدن در باره پیام اصلی نمایش است و کشف لایه دوم در نمایش مذکور، زیرکی و خبرگی می خواهد و هر کس، در هر جایگاهی می تواند از ظن خود با داستان نمایش همراه شود و برداشتی متفاوت از این حکایت و اشخاص نمایش داشته باشد.

 

نمایش «آدمها گوشت گرگ نمی خورند» شاید دومین نمایش ایرانی باشد که بعد از «شهرقصه » اثر بیژن مفید از لحاظ ساختاری به نمایشی تمثیلی نزدیک می شود با این تفاوت که در «شهر قصه» داستان بی هیچ گره افکنی به پیش می رود و از همان آغاز، نمایش بر روی یک خط وسیر ساده داستانی در حرکت است؛ بدون اوج وفرود! شخصیت ها با معرفی خود و گاه مزه پرانی هایی که بیشتر برای گرفتن خنده از تماشاگران کاربرد دارند جای خود را به دیگری می دهند.

در «شهر قصه» با موجوداتی روبرو هستیم که همگی اهلِ دوز و کلک و دغل بازی هستند و شاید تنها مزیت این نمایش در رک گویی نویسنده با نگارش دیالوگ هایی پر از گوشه کنایه های سیاسی باشد که در زمان خودش برای مخاطبِ آن سال ها می توانسته جذاب باشد اما برای مخاطب امروزی حرفی برای گفتن ندارد.  بر خلاف نمایش «آدمها گوشت گرگ نمی خورند» که از همان صحنه اول با قلابش ذهن مخاطب را درگیر می کند و با خلق شخصیت گرگ که در مقابل دگردیسی عجیب وغیر منتظره حیوانات یک تنه می ایستد؛ کشمکش و تعلیق را تا دقایق پایانی حفظ می کند وعلاوه بر مخاطب خاصِ این گونه نمایش ها، تماشاگر عام را نیز تا پایان در سالن نمایش نگه می دارد وچه بسا که برای خیلی ها نمایش پس از بیرون رفتن از سالن، آغاز می شود!

 

«کرامت یزدانی» با هوشمندی، شخصیت هایی می آفریند که داستانِ نمایش را بی هیچ زیاده گویی به جلو می برند و با اعتقاد به اصلِ گزیده گویی و دوری از اطناب در کلام است که به خلقِ دیالوگ هایی کوتاه و تاثیر گذار در طول نمایش منجر می شود و با همین روال در طول نمایش، به وسیله شخصیت هایی دوگانه (انسان- حیوان) رذالت های رفتاری آدمیان را به نقد و چالش می کشاند؛ صفات و اخلاق رذیله ای مانند مکر و حیله  و دو رویی که در شخصیت روباه تجلی پیدا می کند و حسادت که در رفتار و برخوردهای انتقام جویانه میمون نسبت به رقیبش که وی را از چشم اربابش انداخته بروز می یابد و هر آنچه از انسان ها به حیوانات منتقل می شود همگی نشان از یک فرو پاشی عظیم اخلاقی دارد ...در این میان گرگ، تنها قربانی این اتحاد میان منفعت طلبی انسان از یک سو و ددمنشی نهفته در خوی و ذات حیوانات در سوی دیگر است.

 

قانون دام ودد، تنها بهانه ای است برای حُقنه کردن ریا و تزویر و دورویی در میان دسته ای ازحیوانات ( شما بخوانید جامعه کوچکی از انسان ها) که به سادگی نمی توان افرادش را دچار استحاله کرد! روباه که نمایندۀ بی چون و چرایی است برای فریب کاری و گمراه ساختن دیگران، با کمک میمون که بازتابی است از شخصیتی خود شیفته و اسیر غرائز شهوانی، سردمدار این استحاله هستند و حیواناتی همچون مار، راسو و گوسفند با تمامی توان خود سرگرم بازی در نمایشی هستند که قرار است در پایان گرگِ مغلوب را به مسلخ ببرند وعملاً نشان بدهند که آدم ها هرگز گوشت گرگ نمی خورند! و اگر قرار براین باشد که گرگی دریده شود تنها توسط همان حیواناتی خورده خواهد شد که قانون منعِ گوشت خواری و ترویج گیاه خواری را امضاء کرده اند!

 نقطه اوج این تضاد بسیار زیبا و هنرمندانه توسط حیواناتی که با خونسردی به استقبال برپایی میهمانی شام با گوشت گرگ می روند و بی هیچ دغدغه و عذاب وجدانی برای خوردن گوشت هم نوعشان جشن می گیرند، شکل می گیرد.

 

همان طور که بیرون آمدن آن کودک از آن کیف بزرگ -که توسط  گوسفند حمل می شود- را می توان بخشی از این رابطه پیچیده میان متجاوز و قربانی دانست، بیرون آمدن کودک  را می توان تولدی نامتجانس از زهدان گوسفند دانست؛ تولد بچه گرگی از جنسی دیگر با اسلحه ای آتشین و مرگبار که مخترع آن انسان است با هوشمندی تمام مانیفستِ نمایش «آدمها گوشت گرگ نمی خورند» می شود؛ مانیفستی که با یک پرسش از گرگ تکمیل می شود:

اگر با خوردن یک گوسفند سیر می شوی؛ پس چرا بی جهت جان گوسفندان دیگر را می گیری؟ و پاسخ گرگ که بسیار تفکر برانگیز است:

باید در میان گوسفندان وحشت آفرید و...(نقل به معنا)

 

«کرامت یزدانی» با نمایش اخیر نشان داد که علاوه بر احاطه بر اصول نمایشنامه نویسی، مطالعه عمیقی در حیطه فلسفه و شناختِ جهان بینی فلاسفه متقدم و متاخر دارد و محمدرضا زبرجدی با تحلیل درست و منطقی نمایشنامه و هدایت مناسب بازیگران و رعایت میزانسن ها، بویژه در بخش هایی که بیشتر کاراکترها در صحنه حضور دارند؛ با رعایت ریتم مناسب، فضای وهم انگیزی را خلق کرده  که تمام و کمال در خدمت متن اصلی است؛ فضایی که با طراحی صحنه ی ساده و تاثیرگذار صادق نصیری( استفاده از جعبه های مقوایی و رنگ های قهوه ای تیره که در تضاد با سفیدی پارچه های رومیزی است و اجتناب از چینش منظم اشیاء در صحنه ونور پردازی مناسب) همراه با طراحی لباس متناسب با شخصیت ها و موقعیت های متفاوت از سوی خانم جاهد که همگی در خدمت این اثر نمایشی است.

 

 از تاثیر گذارترین جنبه های اجرای نمایش «آدم ها گوشت گرگ نمی خورند» بازی های عمیقاَ درک شده بازیگران و احساس مسئولیت های یک پارچه ای است که بر تمامی دقایق بازی ها سایه انداخته بود. هادی آخوند زاده ایفاگر نقش گرگ که پر تحرک ترین شخصیت نمایش است با صدا، بیان، لحن و شیوه راه رفتن در طول وعرض صحنه، همراه با نشان دادن خشونت آنی گرگ، نقش موثر و شگفت انگیزی در بازنمایی والقای شخصیتِ زخمی گرگِ نمایش دارد. «الناز لطیف» از جمله بازیگرانی است که با انعطاف بدنی و تاکیدات مناسب در گفتار و حرکات ویژه، کاراکتر میمون را برای مخاطب باور پذیر می کند. همان طور که بازیگران نقش گوسفند «زهرا آل داوود» ومار«ملیحه جدی» با الهام از ویژگی های ذاتی این دو حیوان و تلفیق آن با میمیک های انسانی به این دو شخصیت نزدیک می شوند و در نهایت می رسیم به محمدرضا زبرجدی که علیرغم مشغولیتِ مضاعفش به دلیل کارگردانیِ نمایش، شاهد بازی قابل قبولی از او در نمایش هستیم، با این توضیح که نشانه های ذاتی و رفتاری یک روباه را با خود ندارد ومشخص نیست که این کار آگاهانه بوده و یا به دلیل ندیدن بازی خود، این نشانه ها در نقش آفرینی شخصیت روباه رنگ باخته است؟...

 

و در پایان باید گفت: اجرای نمایش «آدم ها گوشت گرگ نمی خورند» به لحاظ یک دستی و هماهنگی بازی ها و میزان همگونی و هماهنگی با یکدیگر و با کلیت نمایش، نمونه مثال زدنی  از یک گروه منسجم را به تئاتر یزد پیشکش می کند.

 

                                                                     محمد محمدسیفی

                                                                   خرداد1397

 




نظرات کاربران (1)