در حال بارگذاری ...

نقد نمایش «جی»

محمد رضا امیرخانی؛ نمایش«جی» برشی است از لحظه های زندگی زوج جوانی که کیوان میرمحمدی بسیار ریزبین و واکاوانه به ترسیمش می پردازد.
پاسی از نیمه شب گذشته است. زن می خواهد بخوابد تا صبح بتواند فارغ از خستگی اش به سرکار برود و تدریس دانشجویانش را سامان دهد اما شوهر جوان که چند صباحی است بیکار شده، شب بیدار است و می خواهد که همسرش نیز شریک بیخوابی اش باشد.گذران زمان در پاسی از نیمه شب دل مشغولی مرد خانه است که با مرور زوایای زندگی دیگر همسایگان و تلفن زندن به دوشنبه نگهبان مجتمع آپارتمان و مرور درس زبان و سپس تلفن اپراتور که باعث می شود زن به خیانت شوهر مشکوک شود و در نهایت پس از هفتاد و هشت دقیقه در حالی که زن دیگر بی خواب شده است و مرد با کشیدن سیگار سکوت اختیار می نماید.
کیوان میرمحمدی ریز ودقیق می بیند و در خلق لحظه نیز به توفیق می رسد. اگر چه این ریزبینی در ساختار یک نمایش دو نفره سراسر خلق لحظه های نابی است که در عین زیبایی حراف است به تکرار متوسل می شود و شاید مخاطبش خسته شود از تکرار و حرافی شخصیتی که در پاسی از شب بیدار می ماند و هر از گاهی چایی می نوشد و می خواهد حتی صدای جیر جیر تختش به "نیاکانی ها" که در طبقه پایین تر زندگی می کنند نرسد و به همین دلیل پایه های تختخواب را مهار می کند تا آزارش به دیگران نرسد.از یکسو به مرد داستان میرمحمدی می خواهی بتازی که چرا چنین می نماید و از یکسو به بی آزاریش احسنت و آفرین می گویی و حتی آن اشتباهش را در تلفنی که به غریبه می زند و باعث مجادله لفظی اش می شود را قابل اغماض می دانی که مرد شب بیدار ما بی آزارست و هر چه زمان می گذرد با او همراه می شویم و مقصرش نمی دانیم که شرایط حاکم بر شغل و کارش علل این عدم تعادل های روحی اوست.
اگر چه نه نویسنده به تحلیل می پردازد و نه در این یادداشت قصد تحلیل شرایط داریم که مرد را با همه حرافی هایش و بد قلقی هایش می پذیریم و تنها نقد من به زمانی است که زن با شنیدن صدای زن تلفن که ضبط شده است و اپراتور ارسال می دارد به ناگاه زن خانه می خروشد و روانش به هم می ریزد و بوی خیانت می فهمد و اشک ریزان و شگوه کنان نگران شویش می باشد که به هر دلیلی نمی توان منطق این صحنه را پذیرفت مگر این که بگوییم فشارهای روانی باعث می شود زن بی منطق شود و پرخاشگر بنماید که باز هم در ساختار میرمحمدی برای همین بی منطقی و پرخاشگری هیچ نشانه ای از چنین برخوردی در پیشینه شخصیت نمی یابیم که علی رغم همه ریز بینی و واکاوی نویسنده در رویارویی با این شخصیت طرح چنین رویکرد ی را نمی توانیم بپذیریم.
با همه آنچه گفتیم متن کیوان میرمحمدی با همه نقدی که بر ان وارد می دانم قابل تامل است چرا که مخاطبش را به تفکر وا می دارد.
اجرا:
وقتی به نقد اجرا می پردازم کفه ترازو سنگینی می کند و صادق نصیری در مقام کارگردان نه تنها در خلق لحظه های حسی و شخصیت حراف و بیمار مرد به توفیق می رسد که نمایش بیش از حد مطول جی را برای مخاطبش به زیبایی ارایه می دهد که البته بازی خلاق هادی آقابزرگی و بازی قابل قبول مهرنوش مقیمی در خلق جی موثر واقع می شوند.همه عوامل کمکی به مدد کار آمده اند تا «جی» را پذیرفتنی نمایند. طراحی صحنه ساده و موجز و نور و موسیقی همه در خدمت کارند. ای کاش آن برفک های تلویزیون که در پایان با آن صداهایی که از تداوم می گویند را فقط در آن لحظه پایانی نمی دیدیم که البته می توانستیم بنا بر اصرار کارکتر که از بستن پرده می گوید پرده را می بستیم و در جلوی پرده و یا بالای آن فضای پایانی را می دیدیم فضایی که گویای تداوم است و البته یاداور این مهم که برش ها قابل تکرارند.
اگر در استان یزد بخواهیم کارگردانان توانمند را نام ببریم به تعداد انگشتان یک دست فراتر نمی رویم و بی هیچ مبالغه و اغراقی صادق نصیری یکی از آن هاست که البته در اکثر نمایش هایی که در مقام کارگردان از ایشان دیدیم تاکید بر بازی های روان؛ طراحی صحنه مناسب و خلق صحنه هایی بدیع ماحصل کارشان می باشد و در رابطه با کارگردانی "جی" فقط یک نکته را بگویم و آن این که اگر چه صادق نصیری می توانست با حذف و کاستن برخی تکرارها از خستگی مخاطبش بکاهد که به دلیل وفاداریش به متن چنین نکرد و البته به متن نمایش وفادار بود که ستودنی است چرا که این وفاداری خواستگاه متنی بود که البته با مخاطب عام ارتباط تنگاتنگی برقرار نمی کند!!




نظرات کاربران