در حال بارگذاری ...
...

نقد نمایش: جنگ و صلح (روبینسون و کروزو)

بیایید به جای جنگیدن یک بار هم به صلح و آرامش فکر کنیم!

تئاتر یزد_محمد محمدسیفی؛ بی شک رمان «روبینسون کرزو« نوشته «دانیال دفو» نویسنده معروف انگلیسی را خیلی ها خوانده اند و با داستان زندگی روبینسون که پس از غرق شدن کشتی، نزدیک به سی سال از زندگی اش در یک جزیره دور افتاده سپری می شود؛ آشنا هستند اما بر اساس ایده اولیه دانیل دفو توسط دو تن از نویسنده – بازیگران ایتالیایی در دهه هشتاد میلادی و به شیوه بداهه پردازی نمایش خارق العاده «جنگ و صلح» خلق می شود.

 اگر چه شاید در ایده اولیه «دانیل دفو»  و «جنگ و صلح»  شباهتهای ظاهری ملموس باشند اما آنچه «جنگ و صلح»  را از رمان «روبینسون کرزو»  متمایز می سازد نگاه انسانی و هومانیستی است . اگر چه این نمایش پس از گذشت شش قرن از جنبش فرهنگی و آموزشی هومانیسم شکل می گیرد اما آنچه در قرن بیستم از زبان دو کاراکتر نمایش «جنگ و صلح» می شنویم همان اهداف اصلی جنبش هومانیسم در سالهای آغازین است؛ اهدافی مانند : تلاش برای تشکیل جهان تصویر و انسان تصویر و انسانیت مندی مستقل از سیاست و کلیسا! در تضاد با دیدگاههای نژاد پرستانه، قومیت محور و گاه فاشیستی!

دو شخصیت گرفتار در جزیره ای دور افتاده، در آغاز نمایش هنوز درگیر و زیر نفوذ و سلطه جنگ طلبان، بی محابا به هم چنگ و دندان نشان می دهند و از زخمی و مصدوم کردن طرف مقابل واهمه ای ندارند؛ چرا که در طول جنگ به آن دو نفر آموخته اند که تنها راه برای برون رفت از مشکلات و رنج ها، جنگیدن و شکست دادن آن دیگری است! اما با گذشت زمان و دور شدن از بلند گوهای تبلیغاتی، باورهای ضد انسانی و اخلاقی رنگ می بازند و انسانیت انسان بر جزیره حاکم می شود!

در اجرای جنگ و صلح ( علیرضا کوشک جلالی) چند عنصر مهم و تعیین کننده است که بازی بازیگران و دکور از بخش های اصلی آن هستند؛ تک درختی خشکیده می تواند به تنهایی نشانه ای باشد از یک جزیره دور افتاده اما آن حجم چوبی میانه ی صحنه نمی تواند بلندی های یک جزیره را به مخاطب القا کند حتی زمانی که آن دو در پناه این دکور چوبی پنهان می شوند یا برای برانداز کردن اطراف جزیره بر بالای آن می ایستند؛ مخاطب نمی تواند تصویر واضحی از یک بخش کوچک جزیره را در ذهن خود مجسم سازد اما متن نمایش و به ویژه دیالوگ هایی که گاه احساس می شود حاصل بداهه پردازی باشد؛ تصاویر را در ذهنیت تماشاگر به عینیت مبدل می سازند و شاید این ویژگی منحصر به فرد است که تماشاگران عادی را نیز با خود همراه می سازد و حتی لحظاتی از نمایش شبیه کمدی های عامه پسند می شود.

به طور مسلم این که اثر نمایشی اخیر  تماشاگرپسند است؛  ضعف نمایش نیست اما زمانی که تکرار شوخی ها و دیالوگ ها به تشویق تماشاگر وابسته می شوند نمایش به سمت وسویی دیگر کشیده می شود! خوشبختانه  نمایشنامه و ایده اصلی آن چنان قدرتمند است که با تمامی این تغییرات که معمولا در این گونه های نمایشی اجتناب ناپذیر است؛ حرف و ایده ی اصلی خود را با صدای بلند فریاد می کند:

 ( بیایید به جای جنگیدن یک بار هم به صلح و آرامش فکر کنیم!  )

«علیرضا کوشک جلالی» هنرمند نام آشنا در عرصه هنرهای نمایشی است و در سالیان اخیر نگاه ویژه ای به گسترش و آموزش هنر نمایش در شهرستانها داشته است؛ نگاهی که از تبریز شروع شده و امسال به شهر یزد (  شهرستان میبد) رسیده است.

بازی خوب بازیگران و اجرای حرفه ای عوامل صحنه نشان از موفقیت «کوشک جلالی» در هم افزایی هنرمندان شهرستانی با اهالی تئاتردر پایتخت دارد. این شیوه ی آموزشی غیرمتمرکز می تواند الگویی مناسب برای هنرمندان و بزرگان در این سرزمین باشد تا شاهد اعتلا وارتقای بیشتر هنر  مردمی تئاتر در شهرستانها باشیم .