در حال بارگذاری ...
...

سیدحسین پیغمبری:

از کانون پرورش فکری تا «عاروسی دختر حسن آقاست شما هم دعوتد»

سیدحسین پیغمبری کارگردان نمایش «عاروسی دختر حسن آقاست شما هم دعوتد» می‌گوید من یکی از خوشبخت‌ترین اهالی هنر هستم که درست در زمان خودش و در جای درستی به دنیا آمده و مشغول زندگی است.

 به گزارش خبرنگار ایران تئاتر از یزد؛ سیدحسین پیغمبری، کارگردان و بازیگر یزدی است که روز 30 دی ماه سال 46 در یزد به دنیا آمد. وی دانش آموخته‌ی فرهنگ سرای نیاوران – آموزشکده هنر در زمینه بازیگری و کارگردانی با گرایش کارگردانی است و در سال 84 نیز مدرک کارشناسی خود را در رشته کارگردانی سینما، از دانشکده سوره اصفهان دریافت کرد. پیغمبری در سال‌های 73 تا 75 کارشناس مسئول فرهنگی هنری کانون پرورش فکری استان یزد بود، او به عنوان گزارشگر، مجری، تهیه کننده، کارگردان و تصویر بردار در صدا و سیمای مرکز یزد نیز فعالیت کرده‌است. پیغمبری از سال 92 تا بهمن 95 نیز مدیر تولید سیمای مرکز یزد بود و از آن پس تاکنون نیز به عنوان مشاور مدیرکل صدا و سیمای مرکز یزد، در امور سیما فعالیت‌دار و به عنوان مدرس رشته‌ی عکاسی، تصویربرداری، بازیگری و کارگردانی سینما و نمایش با دانشکده‌ها و دانشگاه‌های گوناگون هنری استان همکاری داشته است.
پیغمبری در سال 71 و پس از بازگشت از تهران، با کارگردانی نمایش «شهر اسباب بازی‌ها» کار خود را جدی تر از پیش، ادامه داد.
شماری از نمایش‌هایی که وی آن‌ها را به عنوان کارگردان روی صحنه برده، عبارتند از:
- تنهایی دریا – سال 74 و شرکت در دومین جشنواره سراسری تئاتر دفاع مقدس
- دژ – سال 78 و شرکت در یازدهمین جشنواره تئاتر استان
- بازی سلطان و سیاه – نمایش برگزیده دوازدهمین جشنواره تئاتر استان و حضور در جشنواره منطقه ای سمنان، سال 79
- پیک نیک در میدا ن جنگ – سال 82
- پالتویی برای یک سرباز و حضور در نخستین دوره جشنواره تئاتر ایثار – یزد، سال 85
- سوگ نمایش سیراب ترین عطشان، زمستان 88

 سیدحسین پیغمبری  بعد از دوران بازنشستگی، این روزها نمایش «عاروسی دختر حسن آقاست شما هم دعوتد» را در خانه‌ای در بافت قدیمی یزد کارگردانی می‌کند، به همین بهانه با او گفت و گو نشسته‌ایم که می‌خوانید:

دوران خوش بازنشستگی‌تان با نمایش «عاروسی دختر حسن آقاست‌، شما هم دعوتد» می‌گذرد از خلاصه این نمایش برایمان بگویید؟

خیلی‌ها من را از بازنشستگی می‌ترساندند. از خانه‌نشینی و مریضی‌های دوران کهولت و بعد ازآن مرگ؛ اما من هرچه با خودم خلوت کردم دیدم بازنشستگی در بدترین حالتش از مردن تدریجی کارمندی بهتر است. مردنی که در تقابل با عقل و واقعیت موجود کارمندی ذره ذره روحت و خراش می‌دهد و وقتی به خودت میآی می‌بینی نه از خودت با آرمان‌های ذهنیت چیزی مانده نه از توان جسمی‌ات. بهر حال دل را به دریا زدم و علی‌رغم چند سالی که می‌شد هنوز ماند، رفتم. یا بهتره است بگویم، آمدم. آمدم به دنیایی که مال خودم بود. دنیایی که من از جنس اون بودم. با بغض در گلو و چشمان اشک‌ بار اون رو عاشقانه در آغوش گرفتم. مثل آدمی که با ترس و دلهره از جامعه‌ی نا امن فرار می‌کند و خودش را در آغوشی امن، در کنج خانه پنهان می‌کند. شاید باور نکنید، اما من گاهی که به آن دوران فکر می‌کنم، احساس می‌کنم کابوس تلخی را پشت سر گذاشتم. بگذریم. خیلی دلم می‌خواست روزی این‌ها را بگویم. ببخشید.

این نمایش بر اساس قصه ایی از خانم مریم زارع که یکی از قصه‌گویان خوب شهر و کشورمان هستند شکل گرفت. پادکست آن را گوش کرده بودم و در ساعات کار در کارگاهم بار دیگر و بارها آن را گوش کردم. بعد توافقات اولیه با ایشان و انجمن قصه‌گویان سروش، کار را شروع کردیم. خانم منیره صالحی هم به جمع ما اضافه شد. روزی چهار تا پنج ساعت را در خانه حیرانی گذراندیم و نوشتیم. قصه در چند لوکیشن و فضای مختلف اتفاق می‌افتاد. کار یکسان‌سازی لوکیشن‌ها و فضای داستان با من بود. ترجمه آن به زبان و فرهنگ یزد کار خانم زارع و درنهایت نوشتن نهایی کار خانم صالحی. یک تمرین خوب برای یک کار تیمی؛ و درنهایت قصه این‌گونه شکل گرفت. با چیزی حدود هفتاد درصد تغییر از قصه اولیه.

در عروسی دختر حسن آقا، سیاه بازانی برای سرگرم کردن مدعوین، مشغول بازی نمایشی به نام مسابقه زنان شایسته می‌شوند؛ و برای این کار بر اساس قواعد سیاه‌بازی، از شخصیت‌های داخل خانه استفاده کرده و آنان را تقلید می‌کنند. این عمل آنان زن خانه را عصبانی کرده و در پی به هم زدن سیاه‌بازی، ناخودآگاه ادامه قصه بین زنان خانه شکل می‌گیرد.

بیش‌تر اجراهای اخیر شما در  خارج از سالن‌های نمایش شکل‌گرفته‌است، دلیل و هدفتان از این انتخاب‌ها را برایمان بگویید؟

نمی‌دانم این حس از خودنمایی من بوده یا چیزی که امروزی‌ها به آن تجربه‌گرا بودن، می‌گویند. همیشه دوست داشتم کارهای نمایشی من با دیگران متفاوت باشد و به خاطر همین حس هم بوده که در هر زمینه ایی اعم از کودک و بزرگ‌سال کارهایی را انجام دادم که در زمان خودش از لحاظ ساختار متفاوت بوده، البته از لحاظ کیفیت قطعاً باید نظر صاحب‌نظران را جویا شد. تا اینکه نزدیک به... شاید... پانزده تا بیست سال پیش، کمی بیشتر یا کمتر، نمایش دژ نوشته دوست عزیزم آقای علی‌اصغر حسینیان را با همین شیوه محیطی جلو درب ورودی دروازه شهر در محله‌ی قلعه کهنه‌کار کردم. بعد از پایان اجرا و دور شدن از حواشی همیشه موجود در هر اجرا، وقتی دوباره با آن اجرا مراجعه کردم و نظر صاحب‌نظران را نیز جویا شدم به‌طورجدی به مقوله نمایش در خدمت گردشگری فکر کردم؛ و همین امر باعث مطالعاتی را در مورد شهر زادگاهم انجام دهم و شاید باور نکنید که احساس کرده و می‌کنم یکی از خوشبخت‌ترین اهالی هنر هستم که درست در زمان خودش و در جای درستی به دنیا آمده و مشغول زندگی است؛ بنابراین به جد تصمیم گرفتم چند تجربه جدید دیگر پس از نمایش دژ را در پرونده خود ثبت کنم تا این آخری که بیشتر از بقیه من را به هدف نزدیک کرده است.

 استقبال مخاطبان «عاروسی دختر حسن آقاست‌، شما هم دعوتید» را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

همین‌جا باید یک‌ چیز را بگویم. من در حال تجربه‌ام تا نوع نمایش موردعلاقه‌ام را بیابم، البته به تماشاچی و سلیقه عمومی او و نیاز امروزی او توجه دارم. آنچه جامعه‌شناسی هنر از هنرمند خالق اثر می‌خواهد، ولی یکی از آیتم‌های مهم رشد کاری من در جهت یافتن فرم و شکلی است که با آن‌من احساس تحول در خود بکنم و زندگی جدید هنری خود را با تولد آغاز کنم؛ که خیلی امیدوارم این اتفاق به‌زودی بیافتد. البته در این سیر تحولی من، نگاه تماشاگر، جذابیت آن برای او و دریافت محتوای موردنظر و نیازش، از اهمیت خاصی برخوردار است که معیار آن حضور تماشاگر در محل اجراست. بدون اغراق و با شواهد و مدارک موجود، از اولین روز تا امروز که حدوداً پانزده اجرا رفته‌ایم، حیاط خانه حیرانی با ۱۴۵ صندلی و تعدادی محل نشستن طبیعی در معماری در جلو سه‌دری و پنج‌دری‌ها و لب تالار که نزدیک به بیست نفر می‌شود حداقل با ۱۴۰ به اجرا رفته. آن‌هم دو سه اجرا. مابقی خدا را شکر با ظرفیت کامل اجرا رفته‌ایم.

 به‌عنوان یکی از نویسندگان نمایش «عاروسی دختر حسن آقاست‌، شما هم دعوتید» برایمان بفرمائید که این متن چگونه شکل گرفت؟

یکی از جذاب‌ترین تجربه‌های من در این نمایش نوشتن متن آن بود که شکل اولیه آن را خدمتتان عرض کردم. برای تکمیل مقوله نوشتن، ما علاوه بر اینکه در محیط اجرا قرارگرفته بودم و باهم فکری هم‌متن را ذره به ذره می‌نوشتیم، با شکل‌گیری شخصیت هرکدام از کاراکترهای داستان نزدیک‌ترین بازیگر را انتخاب و در صورت توافق با او، با توجه به ویژگی شخصیتی او نمایشنامه را پیش می‌بردیم؛ و اگر نبود چنین کاراکتری در بین هنرمندان، با اعلام عمومی از علاقه‌مندان که تعدادشان در این نمایش به حدود هشتادوپنج درصد می‌رسد، کار را پیش می‌بردیم. مهم تجربه نوشتن از روی بازیگر بود که خیلی جذاب بود؛ و نکته‌ی دیگر این‌که متن در طی در چهار مرحله بعد نوشت اولیه با تمرین بازیگران بازنویسی شد. به‌منظور هر چه بیشتر نزدیک شده به فضای رئالیستی و فرهنگ مردمان یزد و از همه مهم‌تر عجین شدن دیالوگ‌ها باشخصیت بازیگران. می‌شود این مرحله عجین شدن بازیگر و دیالوگ را جایگزین دیالوگ‌نویسی در تولید اثر ادبی در هنرهای نمایشی و سینمایی قلمداد کرد.

اجرا محیطی آن‌هم در بافت تاریخی کمی سخت نیست؟ از دلایل انتخاب این مکان و اجرای محیطی برایمان بگوئید؟

و اما کار محیطی حدود سه برابر یک نمایش در داخل سالن وقت و مجوز نیاز دارد؛ یعنی علاوه بر مجوز متن و اجرا از اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، ما باید مجوز اماکن، مجوز پلیس راهور و اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری رو هم بگیریم و به‌جز این‌ها درروند آماده‌سازی کسانی رو پیدا کنیم که همراه باشند و شرایط و زمان طولانی تمرین را درک کنند و مکان لازم را در اختیارمان قرار دهند؛ که خوشبختانه در این مورد خانه زیبای حیرانی یزد که در اجاره خانه خلاق زینو و تحت مدیریت سرکار خانم افسریه، بود این لطف بزرگ را برای ما انجام داده و امکانات لازم، فضا و زمان تمرین را در اختیار گذاشتند؛ و البته بزرگان محله‌ی فهادان، دکتر مشوق و همکارانشان که اکثر وسایل و آکساسوار‌های لازم قدیمی رو به امانت در اختیارمان قراردادند.

چشم‌انداز تئاتر یزد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در جشنواره سال گذشته چند کار نمایشی شرکت داشت که تعجب من و خیلی‌ها را در برداشت؛ و این نوید را می‌داد که وضعیت نمایش در یزد با حضور جوانان مستعد و پرتلاش به سمت رشد و ارتقاء حرکت می‌کند؛ و این باعث خوشحالی و امید است.